!

 

یه روزی به خدا اعتقاد داشتم ...

یه روزی عاشق بودم و عشق رو فکر میکردم که میفهمم!

امروز با یکی از دوستام بیرون بودم ...

دوست ! کلمه جذابیه... کاش واقعیت باشه ........

دل من، آخه دل دیونه من چی میخوای؟ چرا دنبال محال میری؟

دل من چرا حرف گوش نمیدی؟!

دل من چرا دیونه شدی؟چرا?

 

 

آخ دلم...

 

دلم ...

دل دیوونه من بد جوری درد گرفته! دلم اونو میخواد ، اونی که من رو نمیخواد!!!

آخه دل هم اینقده دیوونه میشه؟؟؟ همش بهونه ، همش غر ...

بسه دل دیوونه .

 

 

 

 

کوچه (فریدون مشیری)

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
....

یادم اید تو به من گفتی از این عشق حذر کن

......

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

....

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
 نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.

 

 

گاهی اوقات آدم میمونه...

 

موندم چجوری بعضی وقتها، بعضی از آدمها به خودشون اجازه میدن اینجوری با یه آدم دیگه برخورد کنن

 

 

 

 

 

ماهی شده بود باورش؛ تور اگه بندازن سرش؛ میشه عروس

ماهی‌ها؛شاه ماهی میشه همسرش؛

 

 ماهیه باورش نبود؛ تور اگه بندازن سرش؛ نگاه گرم ماهی‌گیر؛ میشه

نگاه آخرش!